قرآن مجید، غرور را محصول فریبخوردگى مغروران از مظاهر زندگى مادى و آرزوهاى غلط و وساوس شیطانهاى انسى و جنّى مىداند و در صورت ادامه غرور تا روز مرگ، حاصلى جز عذاب دردناک براى مغروران بیان نمىکند.
اینان کسانى هستند که واقعیتهاى الهى و نبوت انبیا و امامت امامان علیهم السلام و قواعد حضرت حق را به استهزا گرفته و وجودشان خارى در راه الهى و سدّى در برابر اولیا حق و مؤمنان است که بندگان دوست براى عبور از راه الهى جهت دست یافتن به مقام قرب و لقا، باید با این نابکاران به جنگ و مبارزه برخیزند و در راه رسیدن به هدف متحمّل زحمات و مشقّات فراوان گردند.
این بىخبران بىخرد، همان یاوهگویان و سفسطهگران ادوار تاریخند که با شمشیر بىخبرى به عقول و ارواح مىتازند و مىخواهند چون چنگیز و تیمور، ارواح طیبه را درو کرده و این شاخههاى طوبى را از ریشه قطع کنند!
اینان در تمام شؤون مزاحم عباد حقّند و جز شکم و شهوت معبدى نداشته و غیر از رسیدن به لذتها آرزو و هدفى ندارند.
اینان همانان هستند که خداوند مقتدر، ناگهان گلویشان را با پنجه قدرت مىگیرد و بدون این که مهلتى به آنان داده شود همه را روانه دوزخ مىنماید.
اینان آتشافروزان معرکهها، سخنچین، اهل غیبت و تهمتزن و عاصیان جوامع بشرى و شایعه افکنان و منافقان و متکبران و مغرورانند! همانانى هستند که به حقایق مىخندند و در فضاى غرور عملشان را تاریک نمىدانند که از پس این خنده بىمعنى گریه ابدى و حسرت و اندوه همیشگى است.
[وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ* وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ* ذلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ] «1».
در آن روز همه اعمال بدى که مرتکب شدهاند، براى آنان آشکار مىشود و عذابى که همواره آن را مسخره مىکردند، آنان را احاطه مىکند.* و [به آنان] گویند: امروز شما را از یاد مىبریم، همان گونه که شما [در دنیا] دیدار امروزتان را از یاد بردید، و جایگاهتان آتش است و شما را یار و یاورى نخواهد بود.* این [عذاب] براى این است که شما آیات خدا را به مسخره گرفتهاید و زندگى دنیا، شما را فریفت؛ پس امروز نه آنان را از آتش بیرون آورند و نه از آنان مىخواهند که [براى به دست آوردن خشنودى خدا] عذرخواهى کنند.
[یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ] «2».
مؤمنان را ندا مىدهند: آیا ما [در دنیا] با شما نبودیم؟ مىگویند: چرا، ولى شما خود را [به سبب نفاق و دشمنى با خدا و رسول] در بلا و هلاکت افکندید و به انتظار [خاموش شدن چراغ اسلام و نابودى پیامبر] نشستید و [نسبت به حقایق] در تردید بودید و آرزوها [ى دور و دراز و بى پایه،] شما را فریفت، تا فرمان خدا [به نابودى شما] در رسید و [شیطان] فریبنده، شما را فریب داد.
بدبختى را ببینید براى چند روز بسیار محدود و براى وقتى بسیار کم، بعضى از فرزندان آدم دچار چه وساوس و شیطنتها و غرورها مىشوند و چگونه در چاه مظاهر مادى سرنگون شده به بخت خود و دیگران پشت پا مىزنند!
سیه روزى را ببینید که بشر از این همه نعمتهاى مادى و معنوى حق، سوء استفاده کرده، آنها را در راه مطامع شیطانى و هواهاى نفسانى مصرف کرده و مىخواهد از این راه جلوى پیشرفت حقایق و واقعیّتهاى مسلّم الهى را بگیرد!
چه سیه دل و تاریک روحند، این مزدوران هواى نفس و عملههاى شیطان که مىخواهند با فوت دهان نور خورشید جهان افروز را خاموش کنند!
خوشا به حال آن انسانهایى که عقل را به کار گرفته و از طریق آن به دریافت حقایق و واقعیتها نایل شدند و قلب را به کار گرفته و از طریق آن به کسب معرفت و نور دست یافتند و اعضا و جوارح را با کمک علم و معرفت به استخدام عبادت و بندگى کشیده و از ظرف وجود خود منبعى از برکت و کرامت و درستى و فضیلت براى خود و دیگران فراهم آوردند و در این راه تا مرز قرب و لقا و رسیدن به حریم دوست شتافتند، اینان با تمام هستى به راه معشوق حقیقى روان شده و در این مسیر به گناهى آلوده نگشتند و ثوابى را از دست ندادند، به دنیا و زر و زیور آن، به شیطان و مکر و فریب او مغرور نشده، بلکه عمرى را با تواضع و خشوع زیستند و دنیا را براى آخرت و آخرت را براى حضرت یار خواستند.
اینان با تمام وجود به محضر مقدس دوست- به قول شوریده گلزار معنى، فیض کاشانى- عرضه داشتند و مىدارند:
اى برون از سراى کون و مکان |
برتر از هر چه مىدهند نشان |
|
هم زبان از ثناى تو قاصر |
هم خرد در سپاس تو حیران |
|
اى منزّه زشبه و مثل و نظیر |
وى مقدس ز نَعْت و وصف و بیان |
|
کوته از دامن تو دست قیاس |
قاصر از ساحت تو پاى گمان |
|
اى ثبات هر آنچه راست ثبات |
وى حیات هر آنچه دارد جان |
|
عاشقان در جمال تو واله |
عارفان در جلال تو حیران |
|
هر چه را این و آن توان گفتن |
برترى زآن نه اینى و نه آن |
|
دم به دم حال من نکوتر کن |
تا مقامى که نیست بهتر از آن |
|
عفو کن یک بیک بدىها را |
بر خطاها بکش خط غفران |
|
قطرهاى از سحاب مغفرتت |
نگذارد نشانى از عصیان |
|
[وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ] «3».
و کسانى که دینشان را بازى و سرگرمى گرفتند، و زندگى دنیا آنان را فریفت، و اگذار؛ و [مردم را] با قرآن اندرز ده؛ که مبادا کسى [در روز قیامت] به [کیفر] آنچه [از گناهان] مرتکب شده [از رحمت و ثواب] محروم ماند [و به هلاکت سپرده شود]؛ و او را جز خدا سرپرست و یاور و شفیعى نباشد؛ و اگر [براى رهایىاش از عذاب] هر گونه عوض و فدیهاى بدهد از او پذیرفته نشود. آنانند که به سبب آنچه [از اعمال زشت] مرتکب شدهاند [از رحمت و ثواب] محروم مانده [و به هلاکت سپرده شده] اند. و به خاطر آن که همواره [به آیات الهى] کفر مىورزیدند براى آنان نوشابهاى از آب جوشان و عذابى دردناک است.
معارف الهى و مسئله غرور
مسئله غرور کفار و اعجاب آنان به کثرت مال و منال و اولاد و خدم و حشم و عشیره و اقارب، کراراً در قرآن مجید و روایات نقل شده و این صفت مولّد کبر شناخته شده و کبر، مولّد بسیارى از گناهان و معاصى.
کبر کفّار از طرفى در برابر خلق خدا قرار گرفته، تا جایى که خود را از همه بالاتر دانسته و عباد حق را در همه شؤون کوچک شمرده و آنان را مخلوقى در راه خدمت به خود به حساب مىآورند و از این طریق نسبت به عباد حق، آنچه بتوانند تاخت و تاز کرده و تا مرحله فرعون شدن و شدّاد و نمرود و معاویه و یزید و چنگیز و تیمور و هیتلر از آب در آمدن پیش مىروند.
از طرف دیگر، در برابر حق قرار گرفته، به این صورت که خدا را در همه حالات فراموش کرده و گناه را گناه ندانسته و عظیمترین جنایت را کوچک شمرده و تا روز بیرون رفتن از دنیا در صدد تدارک آن همه سیاه کارى برنمىآیند!
و امّا غرور اهل عبادت به این صورت بازگو شده که آنان اعمال عبادى خود را با همه ناچیزى و با آن که معلول توفیق حضرت ربّ العزّه است بسیار بزرگ دیده و به خاطر انجامش بر حضرت رب العالمین منّت گذارده و فراموش مىکنند که حیات و قدرت و امکان عمل و تمام ابزارى که به واسطه آن عبادت کردهاند از حضرت اوست و اینان کمترین چیزى از خود نداشته و ندارند!
این تهىدستان فراموشکار و این مغروران از خدا بىخبر توجه ندارند که غرور حایلى و پردهاى بین آنان و بین آفات شیطانى اعمال عبادى است و هر کس توجه به آفات نداشته باشد اکثر زحماتش ضایع و اجتهاد و کوشش او بر باد است.
بیداران و بینایان در عین این که تمام لحظات خود را صرف طاعت و عبادت خالصانه کردند و در هیچ زمینهاى دچار شیطان و شیطنت نشدند، به عمل خود نظر نکرده و به طور دائم در فضاى حیا و شرمسارى از مولاى خود بسر بردند و هر بار در محراب عبادت، با آن همه عظمتى که عبادت آنان به خاطر معرفت و خلوصشان داشت با دو چشمى پر از اشک و دلى پر از خوف و خشیت، به محضر حضرت حق عرضه داشتند:
ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَمَا عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ «4».
آن گونه که شایسته است تو را عبادت نکردیم و آن گونه که بایسته است تو را نشناختیم.
عاشقان کشتگان معشوقند |
بر نیاید زکشتگان آواز «5» |
|
***
اى مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز |
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد |
|
این مدعیان در طلبش بىخبرانند |
که آن را که خبر شد خبرش باز نیامد «6» |
|
این بزرگواران و این چهرههاى خالص و پاک و این مردانى که کرامت و شرافت و اصالت و معرفت و عقل و وجدان و عشق و محبّت سراسر وجودشان را گرفته بود، یک بار به خود و به آنچه با آنان در ارتباط بود نظر نکردند، آنچه دیدند از خدا دیدند و حاضر نشدند یک لحظه به چیزى به نظر استقلال بنگرند، آنان فقط خدا را دیدند و از خدا شنیدند و از خدا گفتند و براى خدا انجام دادند و براى خدا بودند و براى خدا از دنیا رفتند.
دنیا و زر و زیور آن، در نظرشان موهوم و بىاعتبار و زن و فرزند و خدم و حشم و یار و یاور، در نظرشان نعمت حق و موجودیّت خود و همه عباداتشان در برابر عظمت بىنهایت در بىنهایت حق غیر قابل نظر بود.
مغرور به عبادت تصور مىکند در نزد حضرت رب العزّة، داراى مقام و اعتبار است و شأنى عظیم و کرامتى فوقالعاده دارد، روى این حساب و به خاطر این توهّم بیجا به برنامههاى غلطى از قبیل تعریف و تمجید از خود و پاکیزه دانستن خویش از آلودگى و گناه و تکیه بر رأى و عمل و عقل خود کشیده مىشود و این حالت شیطانى وى را از مشورت با بیداران و اهل حق بازداشته، دچار استبداد رأى و نظر و استنکاف از سؤال از رهروان طریق که اعلم از او هستند نموده، وى را به افتادن در چاه بدبختى و ضلالت نزدیک مىکنند!!
اینان به خاطر صفت ناپسند غرور، دچار قبول رأى تنهاى خود شده گرچه غلط باشد و به آن رأى به عنوان یک کشف علمى و عقلى نگریسته خوشحال و خندان مىشوند و به رأى دیگران گرچه حق باشد نظر نمىکنند.
این تیرهبختان بر آراى خود اصرار ورزیده و حاضر نیستند نصیحت ناصح و وعظ واعظ را شنیده و خود را از مهلکه غرور و اصرار بر خطا نجات دهند، از این بدتر به دیگران به عنوان کم سواد و جاهل نگریسته و حاضر نیستند دیده حقارت بین خود را بربندند، بر خطایشان اصرار مىورزند و بر گناه نفسشان پافشارى دارند و در زندان غرور و عجب و خودرأیى اسیرند!!
اینان اگر نفس خود را متّهم به ضعف و کوچکى و آلودگى و ناپاکى کنند و بر آراى خویش اعتماد ننمایند، به دنبال نور ایمان رفته و از علماى دین کمک بگیرند و بر درس و بحث و طلب علم مواظبت نمایند و دائم در حال پرسش از اهل بصیرت باشند، به حق واصل شده و از عجب و غرور و خودرأیى نجات پیدا مىکنند.
اگر کسى به عین معرفت به خود و به دنیا و به زن و فرزند و به مال و خدم و حشم و به یار و یاور، نظر کند در هیچ زمینهاى دچار غرور نمىگردد و به عجب و خودنمایى آلوده نمىشود.
در هر صورت هم چون عباد شایسته حق و بیداران راه به چیزى از جمال حسب و نسب و مال و فرزند و زن و عشیره و قدرت و علم و قوت و صحّت و یاور و یار و هر چه در ارتباط با دنیاست مغرور نشوید که تمام این امور بر فرض ماندن تا لب گور مىماند، سپس از تو جدا شده و تنها تو مىمانى و اعمالت و صراط و میزانت و حساب و کتابت و بهشت و جهنمت، چنانچه با هر چه داشتى به حق معامله کرده باشى اهل بهشت، ورنه به عذاب ابد حق دچار خواهى شد و در عذاب حسرت و اندوه سودى به تو نخواهد داد.
غرور معصیت کاران
از جمله موارد غرور و عجب، غرور معصیتکاران از اهل ایمان است که از بدترین موارد غرور و بلکه علّت افتادن به هلاکت ابدى و عذاب سرمدى است.
اینان آلوده به انواع گناه و معصیتند و علّت دچار بودنشان به معصیت و آلودگى، اشتباهى است که نسبت به کرم و لطف خدا دارند و بر اثر این خطا و اشتباه، معصیت کرده و به خطا و گناه آلوده مىشوند و دامن عفت و عصمت و روح اصالت و کرامت را از دست داده و مىگویند: خدا کریم است، به عفوش امیدواریم، کرمش عمیم و لطفش قدیم است، معصیت ما کجا و دریاى رحمت و لطف و کرم او، ما موحد و مؤمنیم و امیدواریم به سبب این ایمان اهل نجات باشیم!!
اینان در حقیقت به کرم حق مغرور شده، غرورى که خداوند اجازه نمىدهد کسى به آن آلوده شود؛ زیرا آلودگى به این حال علّت افتادن در هر نوع گناهى است.
قرآن مجید در این زمینه مىفرماید:
[أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ* أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ یَلْعَبُونَ* أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ] «7».
آیا اهل شهرها ایمنند از این که هنگام شب، عذاب ما در حالى که خوابند بر آنان درآید؟!* آیا اهل شهرها ایمنند از این که هنگام روز، عذاب ما در حالى که سرگرم [امور دنیایى] اند بر آنان در آید؟!* آیا از عذاب و انتقام خدا ایمنند در حالى که جز گروه زیانکاران خود را از عذاب و انتقام خدا ایمن نمىدانند؟!
این که مردم از حق غافل شوند و به انواع معاصى دامن آلوده کنند و از طاعت و عبادت روى برگردانند و تنها تکیه آنان به این باشد که ما خدا را قبول داریم حرف منطقى و معقولى نیست؛ زیرا با هیچ یک از قواعد و مقررات الهى موافقت و هماهنگى ندارد، اینگونه مردم باید بدانند که این چنین حالت از القاءات شیطانى است و ابلیس و جنودش آنان را به مسخره گرفتهاند، چرا؟ که بر اساس آیات صریح قرآن و روایات عالى اسلامى ایمان بدون عمل فاقد نفع و سود کامل است و ایمان آن گاه ایمان است که به حقیقت عمل و زیور اجتهاد آراسته باشد، مؤمن کسى است که با تمام وجود تسلیم امر حق و فرارى از نواهى حضرت ربّ العزّه باشد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- جاثیه (45): 33- 35.
(2)- حدید (57): 14.
(3)- انعام (6): 70.
(4)- بحار الأنوار: 68/ 23، باب 61.
(5)- گلستان، سعدى.
(6)- گلستان، سعدى.
(7)- اعراف (7): 97- 99.